لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب.
معنی لگام - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید.
گوش تواند که همه عمر وی نشنود آواز دف و چنگ و نی. مدت هاست عمر عزیز بی مقدارترین چیز در دنیاست! واقعا شعر زیبایی است. گرفتار ظواهر دنیوی شدن و فراموش کردن انسانیت کار بشر امروزی شده! افسوس ...
شرکت یاس پلاست شمال – تولیدکنندۀ پیشرو پریفرم PET – یک کسبوکار خانوادگی است که در سال 1385 تأسیس گردیده است و به عنوان شریک معتبر و قابل اطمینان در تولید محصولات باکیفیت شناخته میشود. دفتر مرکزی یاس پلاست در تهران و محل ...
معنی و آرایه های ادبی و زبانی حکایت گنج حکمت مزار شاعر درس هفدهم فارسی دهم ؛ در این نوشته به معنی جملات ، لغات و کلمات ، قلمرو و آرایه های ادبی و زبانی حکایت گنج حکمت مزار شاعر صفحه ۱۴۰ درس ۱۷ ...
Find English meaning of زُبان کو لَگام دو with definition and translation in Rekhta Urdu to English dictionary.
نرم لگام. معنی نرم لگام . [ ن َ ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از اسب خوش جلو باشد یعنی سرکش نباشد. (برهان قاطع). اسبی که به هر طرف بخواهند بگردد و بر وفق خواهش سوار راه برود. (آنندراج ). راهوار. رام . (ناظم ...
لگام (آلت مردانه) فرِنولوم یا لِگام یا مَهار در بدن، چینی از پوست یا مخاط است که حرکات یک اندام یا قسمتی را محدود میکند. در آلت تناسلی مرد به چینی از پوست که زاویه تحتانی سوراخ بیرونی میزراه ...
لَگام کے اردو معانی. گھوڑے کو قابو میں رکھنے والی رسّی یا تسمہ جس کے سرے گھوڑے کے منھ کے ساز کے حصّے میں جس کو دہانہ کہتے ہیں بندھے ہوتے ہیں اور درمیانی حصّہ سوار کے ہاتھ میں رہتا ہے، عنان، باگ ...
Be Lagam in Detail. 1 of 2) بے لگام سر کش : Obstreperous : (satellite adjective) noisily and stubbornly defiant. 2 of 2) بے لگام جس پر قابو نہ پایا جاسکے : Unbridled Unchecked Uncurbed Ungoverned : (satellite adjective) not restrained or controlled.
جارنگ نے احتجاجی مقام پر صحافیوں کو بتایا، "رامائن میں بھگوان ہنومان نے اپنی دم سے لنکا کو آگ لگا دی تھی۔ اگر میں اس احتجاج کے دوران مر گیا تو مراٹھا مہاراشٹرا کو لنکا میں تبدیل کر دیں گے ...
در کلاس یوگا برای تمرکز به روی یک شیئی، تصویر یا یک نقاشی خیره می شوند و به چنین روشی تراتاکا (trataka) گفته می شود. البته یوگاکاران از روش های دیگری مانند تمرکز بر روی مراکز انرژی بدن ، تنفس عمیق ...
لجام . [ ل َ ] (اِخ ) نام اسب بسطام بن قیس که از بنی فهم گرفت . (منتهی الارب ). لجام . [ ل َج ْ جا ] (ع ص ) لگام گر. (دهار). منسوب است به لجام و عمل آن . (سمعانی ).
عشق نقدم میدهد از اطلس و اکسون خویش. دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد. گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش. مه که باشد با مه ما کز جمال و طالعش. نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش. غزل شمارهٔ ...
دانلود آهنگ خودم تنها تنها دلم. مرورگر شما از پخش کننده آنلاین پشتیبانی نمی کند. دانلود آهنگ با کیفیت 320 kbps دانلود آهنگ با کیفیت 128 kbps. 26 مرداد 1402.
1 of 4) لگام : Curb Curb Bit : (noun) a horse`s bit with an attached chain or strap to check the horse. 2 of 4) لگام : Bearing Rein Checkrein : (noun) a rein designed to keep the horse's head in the desired position. 3 of 4) لگام : Rein : (noun) one of a pair of long straps (usually connected to the bit or the headpiece) used to ...
فرهنگ فارسی هوشیار. معنی لگام، دهنه مترادف افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، عنان، لگام، مهار انگلیسی bit, rein, line, snaffle, live عربی قطعة، جزء، كسرة، مسحة، شكيمة، قطعة نقد صغيرة، مضغة، القاطع من الأداة، لسان المفتاح، لقمة، قليل
لگام کردن. معنی انگلیسی: check, bridle, contain, control, curb, rein, restrain, subordinate, harness. لغت نامه دهخدا. لگام کردن. [ ل ُ / ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اِلجام. دهانه کردن اسب را : یکی پارسی بود هشیارنام که بر چرخ کردی به دانش ...
لغت نامه دهخدا. لگام گیر. [ ل ُ / ل ِ ] ( نف مرکب ) گیرنده ٔلگام. بازدارنده از حرکت و مطیعکننده : گاهی به دیو هفت سری برکند لگام. خاقانی. به خودش میهمان پذیر شدند. نظامی. || ( اِ مرکب ) آنجا که لگام ...
معنی واژهٔ لگام کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب 0 یک واژه بنویسید جستوجو در همهٔ واژهنامهها
آنگاه لگام از سر رخش باز کرد و او را به چرا رها ساخت و خود به نیستانی نزدیک درآمد و آن را بستر خواب ساخت و جای بیم را ایمن گمان برد و به خفت بر آسود. خان نخست : بیشه شیر. آن نیستان بیشه شیر بود.
لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه ۞ لغام . عنان ۞ . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300 ...
Colours of Sindh سنڌ ڌرتي جارنگ. 1,679 likes. Simply; a Photographer -;)
لگام. لگام ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد: لگام ، بخشی از تجهیزات برای هدایت اسب. لگام ، چین کوچکی در آناتومی بدن. لگام در آلت مردانه. لگام کودک. لگام سرزنش. این صفحهٔ ابهامزدایی ...
لجام . [ ل َج ْ جا ] (ع ص ) لگام گر. (دهار). منسوب است به لجام و عمل آن . (سمعانی ).
The Urdu Word لگام Meaning in English is Hackamore. The other similar words are Ghoray Ke Baal Ya Chamray Ki Bani Hoai Halqa Daar Lagaam, Be Dahana Lagaam and Lagam. The synonyms of Hackamore include are Check, Control, Curb, Deterrent, Halter, Headstall, Leash, Rein, Restraint and Trammels. Take a look at this page to find out …